غروب و فلق همرنگند
عنوان:
غروب و فلق همرنگند
کد کالا:
ساعتهای شب با دلتنگی و انتظار سخت و کند میگذرد. چقدر این اشتیاق عاشقانه حسوحال عجیبی دارد. درعینحال که سخت است، اشتیاقش لذتبخشترین حس دنیاست.
بالاخره ساعت به دو نزدیک میشود و من پر میکشم به سوی روزنهای از نور که وسط تاریکی شب برایم باز شده است. درخشانترین ساعتهای عمرم درست در میان شبهایی است که تاریکند. ماه من آن بالاست، زیر سقف آسمان.
از در خرپشته که بیرون میآیم، میبینمش. دلم پایین میریزد. چقدر این ریزشهای عاشقانه را دوست دارم. این چه حسی است که نزدیک ده سال است با هر بار دیدنش تکرار میشود و تکراری نمیشود؟ منتظرم مثل همیشه چند لحظه مقابلم بایستد و نگاه پرشورش را بریزد به جانم و وجودم را گرم کند اما نگاهم نمیکند. سرش پایین است. دستم را میگیرد و مرا همراه خودش میبرد به اتاقکمان، بین کولرها. در همان چند لحظه غمش را حس میکنم. از میان سلولهای پوست دستم که میان دستش است، لمسش میکنم. بوی غمش را به مشام میکشم.
وقتی روی بلوک سیمانی مینشینم، دلم گرفته است. مقابلم روی زمین مینشیند. نگاهش میکنم. چشمانش گرفته است. حسم اشتباه نکرده. امیر غمگین است. دلم شور میزند ولی منتظر میمانم که خودش حرف بزند. رسم ما از قدیم همین بوده. کسی دیگری را برای حرف زدن تشویق نمیکند. در سکوت کنار هم میمانیم، همدیگر را همراهی میکنیم و مجال میدهیم تا آن که باید حرف بزند، خودش شروع کند.
نویسنده:ويراستار:شابک:9786226504973
نوبت چاپ:اول
ناشر:آرینا
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:1048
تیراژ:250